Take a fresh look at your lifestyle.

شش مؤلفه اندیشه عدالت شهید بهشتی

0

نوشتن در باب اندیشه افراد کاری به غایت دشوار است به ویژه اگر آن فرد، اندیشمندی مانند شهید بهشتی باشد. فردی که در اجرائیات چنان ظهور و بروز داشت که بعضا سویه‌های اندیشه‌ای وی دیده نشد. از سوی دیگر چگونه باید در مورد او نوشت که ظلمی به نوآوری‌ها و سویه‌های روشنفکری دینی‌اش نشود؟! اما بالاخره وظیفه حکم می‌کند به قدر وسع نگذاریم او و مانند او فراموش نشوند.

شهید بهشتی را باید در وهله اول، اندیشمند دانست و برایش یک نظام فکری منسجم قائل شد. حضور او در مقام یک کنشگر سیاسی_ اجتماعی نیز برآمده از همان نظام فکری منسجم است که او را به این سمت می‌برد که اکنون، انقلاب و نظام به او نیاز دارد ولو اینکه مانع معرفی او به عنوان اندیشمند شود و این گونه است که او می پذیرد در میدان باشد تا صرفا در کتابخانه تولید اندیشه کند. با تمام این اوصاف، موضوعات بسیاری مورد اندیشیدن شهید بهشتی قرار گرفت که باید هرکدام را جدا مطرح کرد تا حق مطلب ادا شود؛ اما ما می‌خواهیم نمایی از اندیشه عدالت شهید بهشتی ارائه کنیم.

اندیشه عدالت شهید بهشتی شاید به با تعریف اصطلاحی و علمی نظریه، در قامت یک نظریه عدالت دیده نشود؛ اما نکات برجسته‌ای دارد که می‌تواند پایه‌های نظریه را برقرار سازد. با توجه به محدودیت قلم و زمان، فقط به برخی از نکات برجسته تفکر شهید بهشتی در بحث عدالت اجتماعی اشاره می‌کنیم؛

  1. عدالت؛ مسأله اول انقلاب

در دورانی هستیم که مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی زیادی پیشروی ماست و البته این برای نظامی که به خوبی در حال حرکت است، یک امر طبیعی ست. اما اولویت‌بندی مسائل و ترتب آن‌ها بحث دیگری ست که شهید بهشتی به این ترتب توجه داشته است و حل همه مسائل را مترتب بر مسأله عدالت می‌داند: «صریحا این را گفته‌ام که تا این مسأله حل نشود، سایر مسائل انقلاب ما حل شدنی نیست. باز هم تکرار می‌کنم تا مسألۀ تقسیم عادلانه و برادرانه امکانات زندگی در این کشور بر همه مردم و امکانات کار بر همه مردم حل نشود سایر مسائل انقلاب ما حل شدنی نیست.» (ولایت، رهبری، روحانیت، ۱۳۹۰، ص۵۹)

  1. تساوی دین و عدالت

یکی از بحث‌های عدالت‌پژوهی بحث ضرورت و اهمیت عدالت است. اینکه عدالت چرا فضیلت است و در اهداف انسان و یک نظام سیاسی اجتماعی چه جایگاهی دارد. هنگامی که بحث از ضرورت و اهمیت عدالت می‌شود، شهید بهشتی نه فقط انقلاب اسلامی بلکه دین به صورت کلی‌اش را مساوی عدالت می‌شمارد: «دین یعنی عدل و عدل یعنی دین. هرجا دیدید می‌گویند دین و اسلام هست و عدالت اجتماعی نیست بدانید دین اسلامی قلابی است.» (مسلمانی و عدالت انسانی، ۱۳۹۰، همشهری آنلاین). واضح است که که این یکسان اندیشی از نوع اهمیت است چنانکه اساسا دین بدون عدالت معنایی ندارد. به عبارت دیگر، دینی که بخواهد فقط به مسائل معنوی و اخروی بدون توجه به عدالت در جامعه دینی بپردازد از نظر شهید بهشتی دین قلابی است.

  1. عدالت؛ جاده دین و انقلاب

یکی از دغدغه‌های مسلمانان، امر تبلیغ و دعوت است. این تبلیغ و دعوت می‌تواند راه‌ها و مسیرهای زیادی داشته باشد؛ اما شهید بهشتی دعوت دیگران به دین و اسلام را از مسیر عدالت می‌داند: «اگر انسان به راستی طرفدار قسط و عدل باشد، هوشیار و آگاه هم باشد، خودبخود دعوت او به قسط از دعوت او به خدا جدا نیست. دعوت او به خدا هم از دعوت به قسط جدا نیست.» (مسلمانی و عدالت انسانی، ۱۳۹۰، همشهری آنلاین)

  1. تخصص و رجوع به علم؛ شرط بسط عدالت

شهید بهشتی می‌داند اندیشه اسلامی کامل است و برای بسیاری از عرصه‌های زندگی حرف برای گفتن دارد؛ اما در عین حال، برای دانش و تجربه بشر هم ارزش قائل است. او علم اقتصاد را برای عدالت اقتصادی لازم می‌شمارد هرچند احکام اسلامی در حوزه معاملات را عادلانه می‌داند؛ اما برای اموری مانند نرخ عادلانه در جامعه، علم اقتصاد را اولی می‌داند: «نرخ عادلانه مطلق تا امروز در جامعه بشری، نه در سیستم‌های مارکسیستی، نه در سیستم‌های سرمایه‌داری و نه در اسلام، تحقق پیدا نکرده است. نرخ عادلانه تنها نیاز به مکانیسم دارد و این کار علم اقتصاد است» (بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام، ۱۳۹۰، ص۶۵)

  1. نقش دولت؛ ورود و عدم ورود

نقش دولت در میزان مداخله، نزد شهید بهشتی جالب است. او با یک نگاه باز و مبتنی بر استفاده از تجربه‌های بشری و عقلا، عرضه و تقاضای آزاد را اجمالا می‌پذیرد؛ اما چون توازن در جامعه را مهم می‌داند، معتقد است دولت به محض بر هم خوردن توازن اقتصادی ورود کند: «آیا در یک جامعه اسلامی هر کسی حق دارد کار یا کالایش را به هر قیمت که می‌خواهد بفروشد یا بخرد، یا حکومت اسلامی هر جا ببیند این عرضه و تقاضای آزاد در حال بر هم زدن توازن اقتصادی جامعه است و منشاء فساد می‌شود، آن وقت حق دارد جلویش را بگیرد و بگوید می‌خواهم دخالت کنم و نرخ تعیین کنم» (بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام، ۱۳۹۰، ص۶۶). به عبارت دیگر این نکته را گوشزد می‌کند که عرضه و تقاضا برای حفظ تعادل بازار نباید شعار و مورد سوء استفاده باشد؛ بلکه باید واقعی و به نفع آحاد باشد: «مسأله اینکه با عرضه و تقاضا، قیمت‌ها خود به خود رو به اعتدال بروند، یک حرف روی کاغذ، سر زبان و دل‌خوش‌کنک شد! کارتل و تراست اولاً جلوی تولید اضافه را در دنیا می‌گرفت و اگر هم یک وقت کار از دستش خارج می‌شد و تولید بالا می‌رفت مگر می‌گذاشت قیمت پایین بیاید؟ حاضر بود یک‌سوم یا یک‌چهارم محصولاتش را به دریا بریزد ولی قیمت پایین نیاید. کدام عرضه و تقاضای آزاد!؟» (همان)

  1. احساس عدالت

احساس عدالت Perception of justice با عدالت واقعی و آنچه در توزیع عادلانه و مانند اینها وجود دارد متفاوت است. احساس عدالت اشاره به درک مردم از وضعیت عدالت اجتماعی دارد. گاهی این درک با واقع مطابقت دارد و گاهی نیز ندارد. توجه به درک مردم در موضوع عدالت اجتماعی ازآن حیث اهمیت دارد که می‌تواند اصل عدالت اجتماعی را در جامعه نیز تحت الشعاع قرار دهد.

در توصیه حضرت علی (علیه‌السلام) به شریح قاضی می‌خوانیم: ثُمّ واسِ بَینَ الْمُسلِمِینَ بِوَجهِكَ ومَنطِقِكَ ومَجلِسِكَ حَتّی لا یطمَعَ قَرِیبُكَ فی حَیفِكَ ولا ‌ییأسَ عَدُوُّكَ فی عَدلِكَ؛ «میان مسلمانان در نگاه كردن و سخن گفتن و نشستنت برابری را رعایت كن تا نزدیكانت به جانب‌داری [و ستم] تو امید نبندند و دشمنانت از دادگری تو نومید نشوند.» (حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج۲۷، ص۲۱۲.)  پرسش این است که مگر نگاه کردن، سخن گفتن یا نوع نشستن در عدالت واقعی تأثیر دارد؟ قاضی می‌تواند با شاکی بخندد و در سمت او بنشیند؛ اما عادلانه در دعوا حکم کند. آن چیزی که احتمالاً می‌توان برداشت کرد اهمیت احساس عدالت است. رفتار قاضی می‌تواند شاکی یا مشتکی‌عنه را به وجود عدالت واقعی بدبین کند یا دست‌کم اتصاف قاضی به صفت عادل را نزد وی مخدوش سازد.

جالب این جاست که شهید بهشتی از این مقوله غفلت نکرده است و برای احساس مردم نسبت به عدالت اجتماعی اهمیت قائل شده است. ایشان می‌فرماید: «باید امکانات زندگی و امکانات کار دراین جامعه طوری تقسیم شود که همه مردم ما احساس عدالت اقتصادی و اجتماعی کنند.» (ولایت، رهبری، روحانیت، ۱۳۹۰، ص۵۹)

جامعه‌ای که مردم آن حتی مبتنی بر عوامل غیر معرفتی و حتی به ناحق، اینگونه احساس می‌کنند که عدالت در جامعه وجود ندارد، به تدریج انسجام اجتماعی خود را از دست می‌دهد و این آغاز بیگانگی اجتماعی مردم است. لذا در عین اینکه واقعا و برای عدالت واقعی در جامعه تلاش می‌شود باید برای احساس عدالت نزد مردم نیز این تلاش دوچندان شود.

✍️احمد اولیایی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.